جدول جو
جدول جو

معنی چله پله - جستجوی لغت در جدول جو

چله پله
تکه تکه شدن اشیای چینی و شیشه ای
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گله گله
تصویر گله گله
رمه رمه، گروه گروه، دسته دسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، اندک اندک، نرم نرم، جسته جسته، خرد خرد، کیچ کیچ، کم کم، متدرّج، خوش خوشک، آهسته آهسته، رفته رفته، آرام آرام، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله گله
تصویر گله گله
جای جای، این جا و آن جا
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ / لِ دُ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 218 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَهْ لَهْ)
آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی. رجوع به له له زدن شود
لغت نامه دهخدا
(چِ پِلْ لَ / لِ)
چهل پله. آب انبار که چهل پله گودی آن است. آب انبار بسیار گود هر چند که دارای چهل پله نباشد. آب انبار چل پله ای. هر آب انبار پرگود اگر چه پله های آن از چهل تا بیشتر یا کمتر باشد
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ)
دهی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 23 هزارگزی جنوب خاوری لردگان کنار راه لردگان واقع است. جلگه و معتدل است و 338 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن جاجیم و قالی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
دهی از دهستان تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از له له
تصویر له له
آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل پله
تصویر چل پله
آب انباری که قریب چهل پله گودی آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پله پله
تصویر پله پله
بتدریج رفته رفته: (پله پله رفت باید سوی بام)
فرهنگ لغت هوشیار
جای جای اینجا و آنجا: در بیرون برف بند آمده بود از طناب ضخیم شده میان حیاط تکه تکه کنده میشد و بی صدا بزمین می افتاد. حتی دیوار ها گله گله سفید شده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله گله
تصویر گله گله
ابابیل
فرهنگ واژه فارسی سره
دسته دسته، فوج فوج، گروه گروه
متضاد: تک تک، دانه دانه، فرداًفرد، یکی یکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله به مرحله
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه تکه شدن اشیای چینی یا شیشه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
کاشتن بذر به کمک دست و کج بیل، پرحرفی، سر و کله زدن، دردسر
فرهنگ گویش مازندرانی
باد کردن پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
تند تند، از چپ و راست، از هر طرف، صوت و حرفی برای هدایت
فرهنگ گویش مازندرانی
محفظه ی غار مانند در زیرسنگ، واقع در شرق روستای لاشک کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام پلی قدیمی که در میان دو رود قره طغان بهشهر واقع بود
فرهنگ گویش مازندرانی
ضیافتی سرورآمیز، که پس از بله گرفتن در خواستگاری از طرف خانواده
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام تهدید و خط و نشان کشیدن، کاری را توجیه نمودن، این دست آن دست کردن، سرداوندن
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت اضافی بدن به هنگام راه رفتن، پله پله و به تدریج کاری را انجام دادن، اندک اندک امور را
فرهنگ گویش مازندرانی
تنوره ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
باب طبع، سازگار، دلخواه و مورد علاقه
فرهنگ گویش مازندرانی